تیرگی رویاها4-5

فریاد خاموش

فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم

فصل:4-سواستین
از پنجره دارد ما را نگاه می کند.چشمانش از فرط گریه پف کرده اند.لبخند از صورتم محو می شود.آن قاتل .آن جانی.آن کلاهبردار .دستم را از دست جین در آوردم و بدون گفتن خداحافظ به سمت خانه ام حرکت کردم.باید قاتل مادرم را می کشتم.              (کاری از دیوانه ی باران)

فصل:5-جین
داد می زنم:کجا می روی...؟ اما بدون انجام کاری،با قدم های بلند می رود.عیب ندارد...حتما...حتما کاری ضروری یادش افتاده که با این سرعت رفته است.آرام و بی خیال به سمت خانه ام می زوم.در راه باران مرا با تازیانه اش سرخ می کند.           (کاری از خیال)



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 17:17 توسط خیال| |

Design By : Night Melody